اومدم آی اومدم بایه عالمه عکس اومدم
سلام سلام صدتا سلام
سلام دوستای نازنین ومهربونم
بالاخره بعد از یک ماه ونیم ،حس آپ کردن بهم دست داد.البته این مدت هم اینترنتمون قطع شده بود وهم خیلی مشغول بودم .
هنوز به خیلی ازدوستام سرنزدم که ببینم چه خبر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ولی فهمیدم یکی ازدوستای خوبم مامان طهورا جون فعلا آخرین آپشو گذاشته ورفته که یه دسته گل برامون بیاره .
این تازه یکی ازخبرایی بود که من فهمیدم حالا باید ببینم دیگه چه چیزایی اتفاق افتاده وما بی خبریم .بعداز آپ کردن به همه ی دوستای نازنینم سرمیزنم وازشرمندگیشون درمیام .
حالا یه خورده ازخودم میگم ومیرم سراغ عکسها .
ازاول مهرتاحالا اتفاقای خیلی خوبی واسم افتاد.یکیش اینه که ،اوایل آبان ماه قسمت شدوبه سفرمشهد رفتیم .
اصلا برنامه ی رفتن نداشتیم ولی انگار واقعا طلبیده شدیم .تازه چه روزای خوبی اونجا بودیم .یکی روزخاصه ی امام رضا (ع)و شهادن جوادالائمه (ع).
جای همتون خالی ..... به برکت امام خیلی جاهاروهم گشتیم .شیماوحدیث رو به آرزوشون یعنی سرزمین موجهای آبی رسوندیم .به شیما که خیلی خوش گذشت ولی به من به سلامتی حدیث خانم خیلی خوش نگذشت .اولاکه خیلی زود خسته شد وبعدش هم که خوابش گرفت ونمیشد ازپیشش تکون خورد.
ولی تجربه ی جالبی بود .
تازه تو مشهد بودم که یه خبرخوب شنیدم ،اگه گفتین چیییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
خواهرجونم اوایل آبان دخمل نانازیش وبه دنیا آورد و برای اولین بارخاله شدم .
خیلی خیلی خوشحال شدم .تازه به سفارش خاله جونش که من باشم اسم دخملیش وگذاشتن راحله .
واینکه شیماخانم به سن تکلیف رسید وبراش یه جشن خوب گرفتم .خبرای دیگه هم بود ولی حالا یادم نیست .اگه یادم افتاد حتما خبرتون میکنم .
آها صبرکنید ....یه چیزدیگه هم یادم افتاد،ازترس امتحان رانندگی نمیرفتم که امتحان بدم .ولی دلم وبه دریازدم ورفتم وخدارو شکر باباراول قبول شدم . همت وداشتین
وحالامیریم سراغ عکسها ؛امیدوارم خوشتون بیاد
حدیث خانم درحرم حضرت رقیه (س)
حدیث وشیما درحرم حضرت رقیه (س)
(اثرات بعداز سفرسوریه )
(اینم روزاول مدرسه )
(حسادت حدیث خانم بعدازگرفتن عکس ازشیما )
(حدیث ودوستش محدثه)
(شیما وحدیث درکوهسنگی)
شیما کوهسنگی
اینم عشق شیما، امیرحسین خان (برادرزادم )
(جشن تکلیف شیما)
(جشن تکلیف)
امیدوارم که خوشتون اومده باشه
ودرآخر شما رو به خواندن یه مطلب زیبا دعوت میکنم
دعادرحق دیگران:
روزي حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي پس ازپايان درس بهمراه يكي از شاگردان خود به راه افتاد.
سر راه به حجره يكي ازطلبه ها در مدرسه دارالشفاء رفت.اندكي آنجا نشست سپس برخاست و حجره را ترك كرد.
همراهش باديدن اين ماجرا با تعجب پرسيد:حاج ميرزا ! هدفتان ازسرزدن به حجره اين طلبه چه بود؟
ميرزا درپاسخ فرمود: شب گذشته هنگام سحر فيض الهي شامل حالم شد وفهميدم كه ازناحيه ي خودم نيست.
وقتي دقت كردم پي بردم اين طلبه درنماز شبش درحال دعاكردن درحق من است و فيضي كه به من رسيده براثر دعاي اوست.ازاين رو براي سپاسگزاري به حجره اش رفتم.
رساله لقاءالله
دوستان خوب يادمون باشه دعا درحق همديگه خيلي تاثيرگذارتر از دعا براي خودمونه و اگر در حق ديگران دعا كنيم دعای خودمون هم مستجاب میشه...
التماس دعا