به نام اوکه زیباست وزیبایی را دوست دارد
زندگی
زندگي ، سبزترين آيه ، در انديشه برگ
زندگي ، خاطر دريايي يک قطره ، در آرامش رود
زندگي ، حس شکوفايي يک مزرعه ، در باور بذر
زندگي ، باور درياست در انديشه ماهي ، در تنگ
زندگي ، ترجمه روشن خاک است ، در آيينه عشق
زندگي ، فهم نفهميدن هاست
زندگي ، پنجره اي باز، به دنياي وجود
تا که اين پنجره باز است ، جهاني با ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازي اين پنجره را دريابيم
در نبنديم به نور ، در نبنديم به آرامش پر مهر نسيم
پرده از ساحت دل برگيريم
رو به اين پنجره، با شوق، سلامي بکنيم
زندگي ، رسم پذيرايي از تقدير است
وزن خوشبختي من ، وزن رضايتمندي ست
زندگي ، شايد شعر پدرم بود که خواند
چاي مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهي ها داد
زندگي شايد آن لبخندي ست ، که دريغش کرديم
زندگي زمزمه پاک حيات ست ، ميان دو سکوت
زندگي ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهايي ست
من دلم مي خواهد
قدر اين خاطره را دريابيم.
سلام
وای وای وای عجب مامان تنبلی هستم .نزدیک به تمام شدن اولین ماه زمستونه و من تو همون پست پاییز موندم .واقعا که ؟؟
وامسال ازابتدای شروع زمستون حسابی سرما رو حس کردیم .وخدارو شکر ازنعمت بارونم حسابی بهره بردیم ولی کاشکی برف میبارید
شهرماهم اواسط این ماه وارونگی هوارو به دنبال داشت و یک روزی هم ابتدایی ها تعطیل شدن ولی امان ازهوای تهران که نگو ونپرس
البته میدونید هوای شهرهای خوزستان مثل آبادان واهواز و شهرهای اطراف هم شاید درسال به خاطر گردوخاک خیلی خراب تر و کثیف ازتهران بشه ولی خب تهران پایتخت هستن و احترامشون واجب تر!و سروصداشم بیشتر ولی بیچاره اون بچه های خوزستا ن که اکثر وقت ها هوای گردو خاکی وارد ریه هاشون میشه و هیچ هیاهویی هم به دنبال نداره
خب مامانا و ذوستان خوبم خوبید سلامتید ؟
راستش وبخواین همینجوریشم یه پا تنبل خان بودم و بعدم عمل چشمام (برای برداشتن عینک
)که( هنوزم دوران نقاهت رو طی میکنم ) مزید برعلت شد که من نیام سروقت اینترنت و وبلاگ
نویسی واین حرفا . الانم با ترس اینکه صفحه ی مانیتور ضرر داشته باشه کمترمیام
ازحدیث خانم بلا و شیطون خودم بگم که الهی قربونش بشم خیلی وروجک ترشده وصدالبته لاغرتر و کنجکاوتر
این روزا انواع واقسام سوالات به ذهن کوچیکش خطورمیکنه که مثلا:
خدا چه شکلیه ؟یعنی دست نداره ؟پس چه جورغذا میخوره ؟خداهمه جاس یعنی توحموم میاد ؟خدا چرا دست بهمون داده ؟وتا آخر اعضای بدن....
یااینکه :
ما چه جوری حرف میزنیم ؟ بعد مثلا بهش میگم که مامانی با زبونمون با دهانمون میگه :خب نه این حرفامون ازکجا میاد ؟ یا اینکه خورشید کجا میره ؟ما ه ازکجا میاد؟
مامان توپیری ؟ وفتی میگم که نه مامان ، اسم تک تک افراد فامیل رو میاره که کی پیره و کی جوون !
ومن بعد از یک عالمه جواب دادن
خب دخملکم خیلی کنجکاو و باهوشه با کلی سوالاتی که تو ذهنش موندن ومن سعی میکنم که تا جایی که میتونم جوابایی که قانعش میکنه رو بهش بدم .(البته اگه تو ذهنش قانع بشه )
وتا حالا هم تو مهد قرانش حدود هشت تا سوره ازجمله سوره ی زلزال ،و عادیات و همزه و تکاثر و ...کلی حدیث و شعر وسوالات قرانی یادگرفته که انقده خوشکل و ناز میخونه بیا وببین
آخر سوره ها رو معمولا متوجه نمیشی چی میگه ازبس تند تند میخونه
ای جیــــــــــــــــــــــــــــــــــگر مــــــــــــــــامـــــــــــــــانی
وشیما خانم نازمامان که هم درساش و خیلی خوب میخونه و هم داره خودش و واسه مسابقات بسکتبال "دهه ی فجر"آماده میکنه که انشاا... تیمشون برنده بشه
مامانای مهربون چند رو ز دیگه وفات امام عزیزمون حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضااست ازهمتون
الـــــــــــــــــــــــــــــتــــــــــــــماس دعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
عاقبت از زهر مأمون، پاره شد قلب رضا
در میان حجرۀ در بسته، میزد دست و پا
گه، جوادش را، گهی معصومه، را میزد صدا
داغ او تا صبح محشر، بر دل سوزان ماست