همشاگردی سلام
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام
هرسال بانزدیک شدن فصل مدرسه ناخوداگاه یاد این شعرمی افتم .باشنیدن این ترانه یه شورو خاص عجیبی به من دست میداد .
خب خوبید؟ سلامتید ؟نینیای گلتون گل پسرا گل دخترا خوبن ؟
میدونم بعضی دوستای خوبم ازدستم خیلی عصبانی ان آخه یه سه ماهی میشه که مطلب نذاشتم .خب وقت نکردم چیکارکنم ؟؟؟؟تازه این روزا نمیدونم چرا پست گذاشتن واسم خیلی سخت شده حالا چرا؟ نمیدونم یه مدت به ذهنم خطورکرده بود که وبلاگ وکلا بحذفم ولی بعد دوباره پشیمون شدم چون به شما دوستان خوبم حسابی وابسته شدم .
راستش و بخواین اوایل ماه مبارک که پست گذاشتم تا الان حس پست نبود .کلاتو ماه رمضان سیستم برناممون ریخته بود به هم .حالا میگم ........
ازافطار تا نیم ساعت بعدازاذان صبح بیداربودیم ."شیما وحدیث هم پابه پای ما "بعدهم تا دو ،سه بعدازظهر جمیعا میخوابیدیم بعدهم تدارک افطار و کسل شدن بعدازافطار و ............سه چهاربار هم جاتون خالی افطاری دادم و خلاصه نشد که نشد پست بذارم .البته شبهای قدر و عید سعید فطر خیلی دلم میخواست که به همه ی دوستان سربزنم و التماس دعاو تبریک عید بزرگ رو بدم ولی دیدم تنبلی خیلی زرنگ تر ازخودم بود .
جاتون خالی چند روز رفتیم اصفهان ،(البته شیما خانمی بامانبود بامامان جون وبابا جونش چندروزمسافرت رفته بود .)و بعدم که اومدم درگیر خرید فرم مدرسه ی شیما و حدیث خانمم و هزارتا کاری که واسه خودم دست و پاکردم .....
همه ی اینا رو دارم میگم که یعنی شما رو راضی کنم که چرا پست نذاشتم ولی آخر سر همه ی اینا به تنبلی برمیگرده مگه نه؟
(حدیث باغ گلهای اصفهان )
ازشیما وحدیث جونم بگم که شیما خانم من یک ماه رمضان رو با صبرو حوصله روزه گرفت بدون هیچ
شکایتی که باید شکر گذارخداوند باشم که این صبرو تو وجود بچه ها گذاشت که طاقت بیارن و به ما بزرگترها درس بدن .
بعدم حسابی مارو مشغول خرید مدرسه کرده که ای وای چقدر خرید مدرسه شیرینه .انقدر شیرینه که نمیشه وصفش کرد .
درمورد حدیث خانمم که هرچی بگم کم گفتم .جملات قصارش که تمومی نداره !بابایی حدیث هم یه مدت بود که هرروز میگفت موهای حدیث وبرو کوتاه کن و منم دلم نمی اومد .آخه خیلی بلند وقشنگ شده بود .
ولی خب راست میگفت هم حموم دادنش خیلی سخت بود وهم اینکه هرروز واسه شونه کردنو گیره زدن کلی دردسرداشتم .
بعدهم واسه اینکه دلم نسوزه رفتم و چندتا عکس تو آتلیه گرفتم و خودم وراضی کردم که موهاش و کوتاه کنم .و بعدم با نارضایتی موهاش و به دست خانم آرایشگر گذاشتم .
ولی خودمونیم خیلی بهش میاد .انقدر نازو قشنگ شد که نگو ونپرس .اصلا انگار یکی دیگه شده!به قول خانم آرایشگره دلت واسه مو نسوزه ،زودی بلند میشه .
(موهای حدیث قبل ازکوتاهی )
(اینم سرانجام کار ،بهش میاد مگه نه ؟)
جیگر طلای خاله هم تقریبا ده روز مهمان ما شده بود باکلی حرکتای جدید
ای خدا که چقدر این دخمل لوس وخوردنیه
ازاول شهریور هم مرتب توفکر این بودم که امسال حدیث و کجا ثبت نامش کنم .اول میخواستم تو مهدکودکی با محیط کاملا انگلیسی ثبت نامش کنم ولی دیدم بچم هنوز کوشکوله و راه اون منطقه هم کلی طولانیه .بابا ییش صلاح ندونست که دخملی هرروز این راه رو بره و بیاد. بعد تصمیم گرفتم مدرسه ی قرانی بذارمش که بالاخره همون جا ثبت نامش کردم وامیدوارم که محیط خوبی باشه .
همیشه نزدیک شدن به فصل مدرسه و اومدن پاییز یه حس قشنگ و خیلی خوبی بهم دست میده .بعضی وقتا انقدر تو فکر میرم که ناخداگاه میبینم اشک دور چشمام حلقه زده .ایام ما که خیلی زود گذشت ،مطمئنم ایام بچه های خودمونم زودی میگذره و فقط خاطره ای بیش نمیمونه .
ولی امیدوارم که این ایامی که میگذره ایام خوب وخوش وپرازخاطرات شیرین واسه هممون باشه .
وپایان نوشته هام دوست دارم به همه ی دوستان عزیز واونایی که این وب ومیخونن بگم :
همشاگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردی سلامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تقدیم به همه ی کسانی که دل های مشتا قشان درتب وتاب روزهای خوب بی قراری می کند.
اولین روز دبستان بازگرد // کودکی ها ، شاد و خندان بازگرد
باز گردای خاطرات کودکی//بر سواراسب های چوبکی
——————————————————-
خاطرات کودکی زیباترند//یادگاران کهن مانا ترند
درس های سال اول ساده بود //آب را بابا به سارا داده بود
——————————————————–
درس پند آموزروباه وخروس//روبه مکارودزدوچاپلوس
روزمهمانی کوکب خانم است//سفره پرازبوی نان گندم است
——————————————————–
کاکلی گنجشککی باهوش بود //فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوزوسرمای شدید//ریزعلی پیراهن ازتن می درید
——————————————————–
تا درون نیمکت جا می شدیم//ما پرازتصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم //یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت//دوشمان ازحلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان ازآه بود//برگ دفترها به رنگ کاه بود
——————————————————–
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ//خش خش جاروی با با روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید // بازهم در کوچه فریادم کنید
——————————————————–
همکلاسی های درد ورنج و کار//بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه ی سیگار سرد //کودکان کوچک اما مرد مرد
——————————————————–
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود//جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم//لا اقل یک روز کودک می شدیم
——————————————————–
یاد آن آموزگار ساده پوش //یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یا دت به خیر//یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشق ها راخط بزن
(( سروده ی محمدعلی حریری جهرمی ))