اومدم بازاومدم
ای دوست قبولم کن وجانم بستان
مستم کن ووزهردوجهانم بستان
باهرچه دلم قرارگیرد بی تو
آتش به من اندرزن وآنم بستان
دلتنگم ودیدارتودرمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
................................................
ســــــــــــــــــــــــــــــــــلام
بعدازمدتها اومدم نمیدونم ازکجا شروع کنم ..
خیلی دیراومدم ولی خب بالاخره ...... نمیدونم چرا ولی اصلا حال وحوصله ی وبلاگ ونداشتم .چندبارلعنت شیطون کردم که ای تنبل برو یه سری به این وب بیچاره بزن ولی نه بابا شیطون قوی تر ازاین حرفاست
حالاهم نمیدونم شیطون سرش به چی گرمه که گذاشته من دوتا مطلب بنویسم
ازآخرین باری که مطلب نوشتم حدود پنج شیش ماهی میگذره ،تواین مدت هم خیلی اتفاقا افتاد که اگه بخوام بنویسم چند صفحه ای طول میکشه که اصلا حال وحوصلش ونه من دارم نه شما مگه نه ؟
ولی خبر ازهمه مهم تر اینه که آخیش مدرسه ها تموم شد وتونستیم یه نفس راحت بکشیم
شیما خانم تواین مدت تونست سه تا مدال ازمسابقات بسکتبال کسب کنه ،درساشم تا قبل ازتعطیلات عید حسابی خوب بود ولی بعد ازاون دیگه مثل قبل حال درس خوندن نداشت که خیلی اعصاب من وبه هم میریخت
طرح جابرابن حیانمونم تا مرحله استانی رفت که شیما خیلی خوشحال شده بود .(البته بایدم خوشحال باشه ،چون همه کاراش و مادرای بیچاره انجام دادن)
واما حدیث خانم شیطون بلای خودم که ازشیطونیاش چیزی که کم نشده هیچ ،بیشترم شده
خیلی مهدش ودوست داشت الان دلتنگه دوستاشه ولی من تصمیم دارم که پیش دبستان نفرستمش چون امسال آمادگیش کاملا شبیه به مدرسه بود.هم ازصبح زود میرفت تا ساعت ١٢وهم روی نیمکت مینشستن !
اینم چندتا ازعکسای مهد حدیث :
حدیث خانم یه عالمه عکس داره ولی فعلا این سه تا رو داشته باشید .
خیلی خوشحال شدم که تونستم دوباره پیش شما عزیزان بیام ،چون حسابی دلم براتون تنگ شده بود .
پ ن -هرکی ازعزیزان اگه دوست داشت ودلش خواست وصدالبته رای میده ،بگه که به چه کسی رای میده .......بازم میگم اگه دوست داشت .
دوست دارم ببینم که رای کی بین دوستام بالاتره
ممنون که همراهم بودید
همه ی نی نی هاتون ویه بووووووووووووووووووووس آبداربکنید