خدایا شکرت برای همه ی خوبی هایت
سلام مامان جونیا
شرمنده که چند وقته کمتر میتونم به شما عزیزانم سربزنم .راستش وبخواین خودم ویه خورده مشغول کردم .دوتا کلاس ثبت نام کردم .یکی رانندگی ویکی هم شنا (تکمیلی )(فعالیت وحال میکنید) .
برای همین حسابی مشغول کلاسا و خونه داری و بچه داری وواااااااااااااااااای چقدر کار میبیند .
امروز هم خیرسرم هوس کردم که حدیث شیطون بلا وشیما جونی وباخودم ببرم استخر .
وچه استخری شد !!!!!!! اولن که صبح ازهولم ساعت رو اشتباهی یک ساعت زودتر دیدم ومن که ساعت شروع کلاس شنام ٩:٣٠ بود اشتباهی ،ساعت ٨:١٥رسیدیم .بعد که ساعت رو متوجه شدم حسابی حسرت خوابی روکه ازدست داده بود م رو خوردم .
ثانیا تو استخر من و یک ثانیه هم به حال خودم رهانکرد .مرتب می خواست که من بغلش کنم وباهاش آب بازی کنم .
شیما خانم هم که ماشاا... مثل قورباغه تو آب شنا میکرد . خلاصه امروز هیچی از درس امروز رو به سلامتی حدیث نفهمیدم .
ودیگه باخودم عهد کردم که ازاین اشتباها نکنم وامان ازدلسوزی بی موقعی که به سراغ آدم میاد .
ولی شوخی ازاین حرفا خیلی روز به یاد ماندنی بود وبه بچه ها خیلی خوش گذشت .
تواین هفته یه مسافرت درپیش داریم واگه به سلامتی رفتیم وبرگشتیم شیما وحدیث رو توکلاس ژیمناستیک وشناثبت نام می کنم .البته حدیث رو فقط ژیمناستیک می فرستم آخه میدونید جرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی بلای دخمل او چولوم می تلسم .
راستی مامانیا چقدر رانندگی سخته .من که هنوز باهاش کنار نیومد م.یعنی میتونم یه راننده ی خوب بشم .
چقدرخبر یادم افتا د که بهتون بگم .
چند ماه دیگه من میخوام خاله بشم.خیلی ذوق کردم وبرای اومد ن همچین روزی لحظه شماری میکنم .آخ میدونید ،آبجیام خاله شدن ولی من هنوز خاله شدن رو تجربه نکردم .
خدا بعد ازکلی دعا این فرشته ی نا زنین رو به خواهرم داد .براش دعا کنید که به سلامتی فرشته کوچولوش وبه دنیا بیاره ومن بتونم کلی قربون صدقش برم .
یه خبر دیگه هم یادم افتاد:
دیشب خدا خیلی بهمون رحم کرد .نزدیک بود که یه ماشین به حدیث کوچولو برخورد کنه .
قضیه ازاین قراره که من تو ماشین نشسته بودم وبابایی داشت برامون ساندویچ میخرید .
حدیث من با دو اومد گفت: مامانی نوشابه می خوای یا دوغ؟ تا بهش گفتم که مامانی نوشابه، باسرعت دوید که به بابایی بگه !!!!!!!که یکدفعه ازکوچه یه ماشین اومد وبه اندازه ی یک قدم کوچیک فاصله داشت تا به ماشین برخورد کنه .من وعموی حدیث باصدای بلند داد زدیم .
بنده خدا راننده ی ماشین تا ١٠دقیقه همینجور ایستاده بود وهاج وواج موضوع بود .
خیلی خیلی شانس اوردیم وخیلی ازخداممنونم که دخمل کوچولوم وحفظ کرد و ازاو می خوام که همیشه ازکوچولوهام مواظبت کنه .
واین دعا رو درآخر ازخدامی خواهم که :
خدایا
مگذار دعاکنم
که مرا از دشواریها وخطرهای زندگی
مصون داری ،
بلکه دعا کنم تا دررویاریی با آنها
بی باک وشجاع باشم .
مگذار از تو بخواهم
درد مرا تسکین دهی ،
بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخشی .
الهی آمین