یه دنیا تشکر
ازخرابی می گذشتم خانه ام آمد به یاد
دست وپا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد
سربه هم آورده دیدم برگ های غنچه را
اجتماع دوستان یک دلم آمد به یاد
سلام مهربونای من ،مامانای عزیز،امیدوارم که حال واحوالتون خوب باشه وبه قول بچه ها
دماغاتونم چاق چاق.شرمنده ،این مدت خیلی سرم شلوغ بود ونتونستم میلاد صدیقه ی
کبری حضرت فاطمه الزهرا (س) وروزمادر را به شمامادرای نازنینم تبریک عرض کنم .وحتی خیلی
دوست داشتم مطلب درباره ی فتح خرمشهر بزارم .اما نشد .یعنی میدونید چیه ؟به قول
خودمون حسش نبود .
یه جورایی تو خودم رفتم .کم حوصله شدم و دستم به نوشتن نمیره .
شاید به خاطر مشکلاتیه که خودم برای خودم به وجود اوردم.ولی شما دوستای مهربونم
واقعا سنگ تمام گذاشتین و باکامنتای قشنگتون به من روحیه دادین .
دوست داشتم عکس ازدخملا بزارم ولی به خاطر اینکه word دستگاه نصب نیست ،عکسای آپلود شده خیلی بزرگ میشه ومناسب گذاشتن تو وب نیست .ولی قول میدم زود زود این مشکل وبرطرف کنم وعکس نازنینام وبراتون بذارم .
خداروشکر شیما جون فقط سه چهار روز دیگه به مدرسه میره ومیتونیم یه نفس راحت بکشیم .
حدیث خانم هم شیطون تر از قبل به خرابکاری های خودش ادامه میده .
خیلی هم بهانه گیرشده ودائم برای هرچی جیغ وگریه راه میندازه
یه آهوی نقره ی منبت کاری شده پارسال عید ازشیراز خریده بودم واون خیلی خیلی دوست داشتم .تو موقع عصبانی شدنش اون وپرت کرد وبا اجازتون شاخ ودم آهوی نازنینم وشکند . خیلی حالم وگرفت .
تازه چند تا لیوان وکاسه شکستن و یه سری لوازم آرایش خراب کردن و با ماژیک کشیدن روی موکت ودیوار ولباساش و........ .خیلی کارای خوب دیگه ،که نگم بهتره !!!!!!!!!!!!!
شیطونیای این فرشته ی من که تمومی نداره .چه میشه کرد .حدیث خانم دیگه ؟!!!!!!!!
خلاصه منتظر تموم شدن مدرسه ی شیما خانمیم تا نقشه های خوبی برای تابستون بکشیم .
ودر آخر دوست داشتم به شما دوستان مهربونم بگم که وقتی باشما هستم خیلی آروم میشم وخیلی ازمشکلات یادم میره .برام دعا کنید.
چند تا بیت شعر براتون میذارم که دیگه دعا کردن یادتون نره .......
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دودست دعا نگهدارد حافظ
دیگرآن شب است امشب که زپی سحرندارد من وبازآن دعا ها که یکی اثر ندارد وحشی بافقی
شب هجراست ودارم برفلک دست دعا امشب به غیر از مرگ حیرانم چه خواهم ازخدا امشب
هاتف اصفهانی
افتادگان چو تکیه به دست دعا کنند صددرد را به قطره ی اشکی دوا کنند قاسم بیک
مرا شرمساری زروی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس سعدی