شیما وحدیث من

حکایت حدیث خانم

1390/4/30 19:36
نویسنده : مامانی دخملا
2,754 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام

واااااااااااای خسته شدم ازاین کارخووووووووووووونه .

من تعجب میکنم اینی که بیرون ازمنزل کارمیکنه چه جور میتونه هم به کارخونه وهم به کاربیرون وبچه داری برسه .من واقعا موندم !!!!! بعضی وقتا انقدر توخونه دورخودم تاب میخورم که گیج میشم .

 

ببخشید که یه خورده غرمی زنم .

حدیث خانم وروجک من ماشاا... هرچی بزرگتر میشه شیطون تر وباهوش ترمیشه .

niniweblog.com

شیطونیاش انقدرزیاد شده که الان دوتا آرنج دستش وتا زانوهاش زخمی شده .

niniweblog.comniniweblog.com

دوبار که با دویدن افتاد .هرچی هم قبلش میگم که ندو ،فایده نداره .تحرکش خیلی خوبه ولی جسمش ضعیفه .فکر میکنم به خاطر همین زود می افته .

 

انقدرهم باباش به افتادن وزخمی شدن بچه حساسه که با ترس ولرزبهش میگیم که حدیث افتاده .ولی بعدش خودم وبرای یه دعوای کوچیک آماده میکنم .

niniweblog.com

 

آخه نمیدونید که این دخترا با باباشون چه میکنن وچه قدر به هم وابستن .وباباشون اصلا تحمل یه آخ گفتن دخملا رو نداره .

 

 

به نظر من خیلی هم خوب نیست که پدر ومادر خیلی رو حرکات بچه حساس باشن .چون بچه لوس بارمیاد .حالا خدارو شکر من مثل بابامهدی نیستم وحساسیتم خیلی کمتر از اونه وگرنه خدا میدونست که این دختر خانم ها چه جور بارمی اومدن .

niniweblog.com

دوبارهم ازروی مبل افتاده پایین .یه بار که خیلی خنده دار ازبین دوتا مبل افتاد ،که اگه فیلم گرفته بود م یه دیدنی حسابی می شد . 

 

این روزها هم شامپوزدن حدیث کوچولوی من سخت شده .آخه یه بار با شامپوی بزرگا حمومش دادم وچشمای نازش سوخت واین شد که دیگه ازشامپوزدن میترسه .

خلاصه دیروز بردمش حمام .

تا قبل ازشامپو زدن همه چیزخوب پیش میرفتniniweblog.com

.وقتی که خواستم شامپو رو بزنم ،انقدر تو حمام جیغ وسروصداراه انداخت که نگو ونپرس .پیشونیش یه بارخورد به شیر آب یه بارهم لیزخورد .

از دستش خیلی عصبانی وناراحت و خسته شدم .niniweblog.com

بیچاره خودش هم بعداز حمام انقدر بیحال شده بود که خیلی دلم براش سوخت .niniweblog.com

تاره برای چیزی هم که بخواد کلی گریه واذیت میکنه .(همه میگن اقتضای سنشه) .

شیما جونم هم چند روز پیش اردکای کوچولو دیده بود .خیلی اصرار داشت که براش بخرم .ولی راستش وبخواین هم ازبیماریشون ترسیدم وهم میدونستم باخریدن جوجه اردکا یعنی آغاز دردسرمن .

اولا کلی دعوا خواهیم داشت چون اصلا باهم نمیسازن ،دوما حدیث اصلا رو کاراش حساب کتاب نیست !یکدفعه دیدید که سرجوجه ی بدبخت وگرفت واون واز دنیا راحت کردniniweblog.com

.اونوقت کی دیگه شیما رو آروم کنه .

برای همین به دختر نازم گفتم که مامانی صبرکن حدیث یه خورده فهمش بالاتر بره ،بعدش حتما برات میگیرم .

دختر نازم  شیما ،خیلی وقتا به خاطر حدیث ازخیلی چیزا میگذره . هرچی که این دخمل بزرگم خوبه این

 حدیث خانم حقش وخورده وشیطونهniniweblog.com

.همشم میگه :مامانی عاشقتم یا مامانی من خیلی دوست

 دارم  وبرای خود شیرینی ،من ومرتب بوس میکنه .niniweblog.com

آخ که چقدر زبون میریزه و خودش و برامون لوس میکنه .برای همین باباشون اصلا تحمل دوریشون و نداره و وقتی جایی میره ،دلش برای هر لحظه ی حرکات حدیث تنگ میشه .

تازه یه حرفای قلمبه سلمبه میزنه که خودمون توش می مونیم که این بچه این حرفا رو ازکجا میاره .niniweblog.com

niniweblog.com

ببخشید ایندفعه خیلی حرف زدم و سرتون ودرد آوردم .تازه کلی ازحرفام وخلاصه کردم .

ولی من خیلی خیالم راحته چون میدونم همیشه یکی هست که مواظب فرشته کوچولو هامونه .

خدایا برای همه ی مهربونیات ممنونم .

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 محبت بهترین ابزارانسان

نه سرمایه ،محل کارانسان

از آن داری چه بسیار وچه آسان

به هدیه به بود از گل ز بستان

که گل چندی دهدحالی به گلدان

محبت هر دلی سازد گلستان

 

تقدیم به دوستان مهربونم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (47)

مريم مامان ماهان
30 تیر 90 12:38
وبلاگ قشنگي داريد.
واقعاَ انجام كارهاي خونه وقتي سركار هم بري خيلي سخته منم كه سركار مي رم هميشه از اين موضوع شاكيم


ممنون عزیزم .خداروشکرکه من کارنمیکنم وگرنه اوضاع خونم حسابی میریخت به هم .
مامان فهیمه
30 تیر 90 15:34
سلام عزیزم:
خوبید؟؟؟ دخترای گلتون خوبن؟؟؟
ممنون از لطفتون...
راستش آئین نامه رو که اگه یه بار با دقت بخونید همون دفعه ی اول قبولید..
اما آزمون تو شهری بستگی به کسی داره که ازتون آزمون میگیره...
مثلا کسی که از ما آزمون می گرفت خیلی مهربون بود و اگه ماشین تا سه بار خاموش میشد عیبی نداشت....ولی کسی که قبلا آزمون می گرفت همون بار اولی که ماشین خاموش میشد...رد میکرد.
البته من چون یه ساله که دارم بدون گواهینامه رانندگی می کنم همون اول گفت برو قبولیاصلا ترس به خودتون راه ندین...خیییییییییییللللللللللللی رانندگی خوبه
s


سلام ممنون دوست خوبم که راهنماییم کردی .برام دعا کن که توامتحان قبول شم .
vishka
30 تیر 90 17:36
این شهر

شهر قصه های مادر بزرگ نیست

که زیبا و آرام باشد

آسمانش را

هرگز آبی ندیده ام

من از اینجا خواهم رفت

و فرقی هم نمی کند

که فانوسی داشته باشم یا نه

کسی که می گریزد

از گم شدن نمی ترسد.


سلام آپم
حضورت خوشحالم میکنه

سلام عزیزم حضور تونیز من وخوشحال میکنه

مامان زهرا نازنازی
31 تیر 90 8:18
خسته نباشی مامان مهربون
زیبا
31 تیر 90 14:34
سلام با ستاره های متحرک به روزم
مامان پارسا جون
31 تیر 90 15:55
سلام گلم منم مثل شما شدم یه چند وقتیه که کار خونه و بچه داری خیلی خستم کرده ولی بازم مثل شما همیشه خدا رو شاکرم خدا همیشه تن دخمالای گلتو سالم نگه داره
مامان آنیسا
1 مرداد 90 2:28
سلام به دخملای ناز ومامان گلشون من وآنیسا همیشه به یادتونیم بوسسسسسس
آزاده
1 مرداد 90 8:36
سلام خانوم ... پاک ما رو فراموش کردیا!! بر خلاف نوشته شما من فکر میکنم ما که سر کار میریم برنامه ریزی داریم مشکلی هم نیست به همه کارهام میرسم فقط گاهی اوقات از استراحتم میزنم شیما و حدیث گلم و ببوس
مریم
2 مرداد 90 12:27
سلام عزیزم اصلا خودتو ناراحت نکن چون همه مامانا یکی از اینا توی خونه دارن که موقع حموم به خاطر سر نشستن همش بخورن به این ور اون ور مثل دیانای من دخترهای گلتونو ببوسید مخصوصا شیمای عزیزمو که انقدر فداکار و مهربونه
مامان زینب
4 مرداد 90 7:32
ماشالا هزار ماشالا چقد خانوم دختراتون خدا حفظشون کنه
مامان ماهان
4 مرداد 90 22:18
الهی همیشه موفق باشی عزیزم
زیبا
6 مرداد 90 11:35
سلام با دو موضوع شخصیت های کارتونی و قلب های متحرک به روزم و منتظر تو
مامان سید ابوالفضل
6 مرداد 90 16:17
سلام عزیزم قربونش برم با این شیطون کاریاش واقعاً درکت میکنم که چقدر سخته ولی ما مادریم و باید صبور باشیم در قبال کارای نی نیامون بوسسسسس برای دخملای نازززززز
مامان نسترن
6 مرداد 90 17:05
سلام خانومی گل. خسته نباشی. والاه منم بهت حق می دم با دوتا بچه.راستش من تو یهمین یکیش موندم. هروقت همسرم شب میاد خونه کلی غر میزنم و توقع دارم حالا اون باهمه خستگیش بچه داری کنه. خلاصه که خدا به همه ما مامانا صبر بده
مامان آوا
7 مرداد 90 1:43
سلام گلم .....والا آوا هم به سختی میذاره سرشو بشورم حکایتیه این حموم بچه ها.......گل دخترم مواظب دست و چای خوشگلت باش تا زخمی نشن
مامان ماهان
12 مرداد 90 10:13
چقدر شیطون شدی حدیث جونم خدا گلای زندگیت و حفظ کنه
مامانی یاستین
12 مرداد 90 14:27
سسسسسلام،مادر فعال خسته نباش،خدا قوت با دخملا چیکار میکنی، ببوسشون
يك عدد مامان
14 مرداد 90 16:09
سلام مامان مهربون خدا حديث و شيما جوني رو براي شما حفظ كنه آي گفتي ! اين كار خونه هيچوقت تمومي نداره.هميشه مشغول جمع و جور كردن خونه اي و هميشه هم به هم ريخته اس! ايشالا خدا بهتون سلامتي بده تا بتونين مواظب دخمل نانازياتون باشين واسه شيما جوني واسه حديث جوني
مامان سید ابوالفضل
14 مرداد 90 19:53
طهورا
14 مرداد 90 22:51
سلام خانومم. واااااای اینجا چقدر شاد و خوش رنگه...چه قالب دلنشینی.مرحبا. لطف کردین که سر زدین.چقدر خوشحال می شم که وبلاگ مامانای مختلف رو پیدا می کنم. لینکتون کردم . بازم پیش منو طهورا بیاین.خوشحال میشیم.
آبشار
15 مرداد 90 5:52
اي خـــدا مـهـمـــان بـرايـت آمـده مـسـتـمـنـدي بــر سـرايـت آمــده کـن نـظــر امـشـب گـدايـت آمـده عـبـد سـر تــا پــا خـطـايـت آمـده تـو خـداي خـوب و من عـبـد فقير بـر من و حــال بدم خورده مـگـيـر گشته ام در بند زشتي ها اسير مي زنـم فـريــاد از دل يـا مـجـيــر اي خــدا از مـعـصـيـت دل مرده ام مـن فـريــب رنـگ دنـيــا خورده ام بــا بــدي هــا بــا دل افـســرده ام مــهـــدي ات را اي خـــدا آزرده ام من حـريـص مال و ثروت گشته ام دور از عـشــق و محبت گشته ام أين عفوک ؟ مـن گـنــه کــار تو ام أين رحمک ؟ عـبـــد تـيـمــار تو ام اي خــــدا مـن بـنـــده ي زار تو ام هـرچــه هـسـتـم من گرفتار تو ام کـاش مـن صـوم و صلاتي داشتم کاش خمس و هـم زکاتي داشتم هـمـچـو خـوبـانـت صفايي داشتم کــــاش مــن راه نـجــاتـي داشتم از وجـودم نـــور ايـمــان رفته است از لــبـــم آواي قرآن رفـــتــــه است آمـــدم امـشـب مــرا خــوبــم کني نـــايـــل ديـــدار مــحــبـــوبـــم کني سلام طاعات قبول .. التماس دعا
مامان آوا
16 مرداد 90 2:22
سلام امدم ببوسمتون و برم بوس به گلهای قشنگم
مامان ماهان
16 مرداد 90 13:10
صفای باطنت را دوست دارم کلام و ظاهرت را دوست دارم تو گرچه دوری از من ای عزیزم وفای حاضرت را دوست دارم
مامان نائیریکا
16 مرداد 90 18:25
مامانی مرسی که پیش ما اومدی اسم نائیریکا سخت نیست چون به گوش ما آشنا نمی اید سخت به نظر یم یاد
مامان علي
16 مرداد 90 23:53
سلام مامان دختراي خوشگل و ناز.ممنون كه سر زديد.از چشماي حديث جون شيطنت ميباره.شيما جونم كه بهش مياد خيلي خانمه.خدا حفظشون كنه ببين ما بيچاره كه تا ساعت 4 سر كاريم چي ميكشيم. ولي زندگي با همين سختياش شيرينه.بوس براي خودت و دختراي گلت
مامان اسرا
18 مرداد 90 1:36
سلام خانمی خدا دخملی ها را براتان حفظ کنه ....این شیطنت هاشون قشنگیه زندگیه ....ممنون که به من سر زدید من خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم ....
فهیمه مامان پرهام
18 مرداد 90 10:04
می گویند وقتی آب می نوشی بگو: یا حسین(ع) ،این روزها وقتی آب می بینی و نمی نوشی،آروم بگو: یا ابالفضل (ع) التماس دعا، خصوصا" وقت سحر و برای پرهامم
فهیمه مامان پرهام
18 مرداد 90 10:05
واسه همین میگن دخترا بابائین دیگه!!!! ببوسینشون
مامان نی نی گولو
18 مرداد 90 15:10
سلام نازی واقعا سخته عزیزم کار بیرون و کار خونه با هم آدم هیچ وقتی برای خودش باقی نمی مونه اما با برنامه ریزی میشه موفق باشید اگر تمایل به تبادل لینک هستید خوشحال می شم
آزاده
19 مرداد 90 11:45
سلاممممممممم تو این روزهای عزیز التماس دعا
مريم مامان حسين
19 مرداد 90 12:38
سلام خسته نباشي مامان گل.از اينكه به ما سر زديد سپاس.وب قشنگي دارين. ولي دو تا فسقلي وروجكم داشتن خيلي سخته.خدا براتون نگه داره.
مامان ریحانه
19 مرداد 90 21:49
lممنونم بهم سر زدین
مامان الی
20 مرداد 90 10:38
سلام عزیزم ... خسته نباشی واقعا حق داری با دوتا دسته گل شیرین زبون و شیطون و کار خونه آدم خسته میشه... من که یه بچه دارم همش می نالم ....ولی خدا همیشه خودش به مامانا کمک می کنه...خدا قوت در ضمن با اجازه لینکتون کردم...
مامان نفس طلایی
20 مرداد 90 12:50
سلام خدا هر دوشون و حفظ کنه
مامان ماهان
22 مرداد 90 9:47
خدايا‎ , به‎ فرشتگانت‎ بسپار در لحظه‎ لحظه‎ نيايش‎ خويش‎ دوستان‎ مرا از ياد نبرند‎


ممنون دوست خیلی عزیزم
سارا
23 مرداد 90 13:57
سلام آبجي قربون شيطونيهاش بره خاله آبجي بچه ها همينن ديگه اگه اين شيطونيهاشون نباشه كه زندگي شيرين نيست بالاخره اينجوري سرگرميم ديگه راستي از اينكه به وبلاگ من سر زدي ممنون دوستتون دارم
مامان روژین
23 مرداد 90 16:06
آفرین به شیما خانومی و ماشاا... به حدیث گل . مامانی حقه بابایی نیست که به خاطر بجه ها دعوات کنه . من دیگه زیر بار این یکی نمی رم . هیچیه هیچ چی نباشه هر وقت تونستند یه شکم بزان اونوقت بیان بابت افتادن بجه غر بزنند . از طرف من دخترها رو ببوس .
مامانی
24 مرداد 90 10:07
سلام مرسی که به من سر زدید من لینکتون کردم
مامان گیسو
24 مرداد 90 15:24
سلاممممممممم عزیزم خوبی ؟ رمزو برات گذاشتم دوست جونمممممم بوسسسسسس
مامان آنیسا
24 مرداد 90 18:00
بوسسسسسسسسس ازراه دور به شیما جوووووووووونم وحدیث گلم الهی همیشه سلامت باشین مامانی مطلب جدید نمیذاری
فهیمه مامان پرهام
25 مرداد 90 6:38
عازم یک سفرم ، سفری دور به جایی نزدیک سفری از خود من تا به خودم ، مدتی هست نگاهم به تماشای خداست و امیدم به خداوندی اوست
مامان حسین
25 مرداد 90 23:51
مامان
26 مرداد 90 17:48
سلام عزیزم ازاین که به وبلاگ من سر زدید ممنون خوشحال می شم به من و ملیکا سر بزنید همون جور که خواستید عکس ملیکا رو گذاشتم
شهرزاد ، مامان نگار
27 مرداد 90 8:48
سلام چه دخملاي نازي . خدا حفظشون كنه . اسماشون هم خيلي خوشگله
مامان نفس طلایی
27 مرداد 90 23:15
طهورا
29 مرداد 90 12:13
سلام مامانی. دیشب براتون دعا کردم... آپم.ح.صله داشتین بیاین
مامان نسترن
11 شهریور 90 0:37
سلام خانومی. ماشالاه یه این دخترا یگل وشیطون. منکه یکی دارم توی کارام موندم چه برسه شما. بازم خداروشکر