آخ جون دوباره پست جدید
سلام مامانیا .دلم برای همتون تنگ شده بود .
خوشحالم که بعد از پانزده ،شانزده روز می خوام یه پست جدید بذارم .
الان که دارم این پست ومیذارم انگار که دارم یه کارجدید انجام میدم .احساس میکنم همه ی کارهایی رو که قبلا انجام میدادم ازیادم رفته .
مامان فرشته جون ،مامان زهرا نازنازی ،مامان عسل وآریا ،مامان زینب ،مامان آنیسا ،مامان یاسمن ومتین و..... همه ی مامانای عزیز ومهربون که باهم دوستیم ومی خوایم درآینده دوست بشیم ،سلام وخسته نباشید بهتون میگم .
امیدوارم تواین تعطیلات به همتون خوش گذشته باشه. ماکه بهمون خوش گذشت .
ما تعطیلات رو به جنوب (خوزستان )رفتیم .آب وهوا عالی عالی بود .
فقط شانس من ،حدیث خانم روز سوم عید ،پای خوشکل کوچولوی سمت چپش ازبالا تا پایین با چای خیلی داغ سوخت .ومارو تا الان درگیر کرده .
نمیدونم شاید این شانس منه که پشت سرهم دخملکم مریض میشه ویا شاید هم حکمتی تو این مریضیا هست که ما ازاون نا آگاهیم .
ولی عیب نداره ،مهم اینه که خدا همیشه همراه کوچولوهای ماست وهیچ وقت اونارو تنها نمیذاره .
در آخرازهمه ی کسانی که تواین مدت من وتنها نذاشتن واومدن ونظردادن خیلی خیلی تشکرمیکنم . یه دنیا ممنون.
چند تا عکس سفرمون وبراتون گذاشتم .بقیه ی عکسارو روزهای آینده براتون میذارم.
حدیث خانم سرسفره ی خونه ی مامان بزرگش
عکس شیما خانم دردیدرااز مزار سردار هور سردار شهید حاج علی هاشمی (اهواز)
تمثیلی ازسنگر شهید علی هاشمی
حدیث با بابا مهدی در آبادان
حدیث خانم در سوسنگرد (دشت آزادگان)
بقیه ی عکسا رو اگه تونستم براتون میذارم .امیدوارم که خوشتون اومده باشه .