شیما وحدیث من

خدایا شکرت برای همه ی خوبی هایت

سلام مامان جونیا شرمنده که چند وقته کمتر میتونم به شما عزیزانم سربزنم .راستش وبخواین خودم ویه خورده مشغول کردم .دوتا کلاس ثبت نام کردم .یکی رانندگی ویکی هم شنا (تکمیلی )(فعالیت وحال میکنید) . برای همین حسابی مشغول کلاسا و خونه داری و بچه داری وواااااااااااااااااای چقدر کار میبیند . امروز هم خیرسرم هوس کردم که حدیث شیطون بلا وشیما جونی وباخودم ببرم استخر . وچه استخری شد !!!!!!! اولن که صبح ازهولم ساعت رو اشتباهی یک ساعت زودتر دیدم ومن که ساعت شروع کلاس شنام  ٩:٣٠ بود اشتباهی ،ساعت ٨:١٥رسیدیم .بعد که ساعت رو متوجه شدم حسابی حسرت خوابی روکه ازدست داده بود م رو خوردم . ثانیا تو استخر من و یک ثانی...
28 خرداد 1390

یه دنیا تشکر

ازخرابی می گذشتم خانه ام آمد به یاد     دست وپا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد     سربه هم آورده دیدم برگ های غنچه را     اجتماع دوستان یک دلم آمد به یاد   سلام مهربونای من ،مامانای عزیز،امیدوارم که حال واحوالتون خوب باشه وبه قول بچه ها دماغاتونم چاق چاق.شرمنده ،این مدت خیلی سرم شلوغ بود ونتونستم میلاد صدیقه ی کبری حضرت فاطمه الزهرا (س) وروزمادر را به شمامادرای  نازنینم  تبریک عرض کنم .وحتی خیلی دوست داشتم مطلب درباره ی فتح خرمشهر بزارم .اما نشد .یعنی میدونید چیه ؟به قول خودمون حسش نبود . یه جورایی تو خ...
7 خرداد 1390

حکایات آموزنده

تغییر در زندگی ......... درزمان های گذشته، پادشاهی تخته سینگی رو دروسط جاده قرارداد وبرای اینکه عکس العمل مردم را ببیند ،خودش را درجایی مخفی کرد . بعضی ازبازرگانان وندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت ازکنارتخته سنگ گذشتند .بسیاری  هم غرولند میکردند که این چه شهری است که نظم ندارد .حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و....باوجود این هیچ کس تخته سنگ را ازروی زمین برنمیداشت .نزدیک غروب، یک روستایی که بارش میوه وسبزیجات بود ،نزدیک سنگ شد . بارهایش رازمین گذاشت باهر زحمتی بود تخته سنگ را ازوسط جاده برداشت وآن را کناری قرارداد. ناگهان کیسه ای را دید که درزیر تخته سنگ قرارداده شده بود،کیسه را بازکرد ودرآن سکه های طلا ویک یادداشت پیدا...
27 ارديبهشت 1390

سخنی بادوستان

سلام دوستان عزیزم خوبید ؟سلامتید؟ راستش وبخواین حدود دوهفته ای بود که کامپیوترم دچارمشکل شد وبااجازتون دیگه برنامه هاش بالا نیومد . منم ناراحت ازاینکه نمیتونم هم پست جدید بذارم وهم به شما دوستان عزیزم سربزنم . هنوزم خیلی درست درست نشده ولی میتونم کارم وراه بندازم . درپستای بعدی حتما عکس دخملام وبا کاراشون میذارم ولی دوست داشتم این بار مطالبی غیر از بچه ها بنویسم . امیدوارم خوشتون بیاد . ...
27 ارديبهشت 1390

روزمعلم برتمام معلمان عزیز مبارک باد ........

یادوخاطره ی  قافله سالارمعلمان شهید ،فیلسوف فرزانه آیت اله مرتضی مطهری وروزمعلم گرامی وجاودانه باد.     آنکه نقاش است ونقشی ساخته باقلم طرح نویی انداخته درمسیر واژه های دوستی سطر سطری زآشنایی داشته آنکه چون اسطوره های پارسی عین ولامی را به میم افراشته هم ردیف انبیاءوعارفان پوششی برجهل جاهل بافته آنکه آهنگ وکلامی دل ربا ازبرای درس خود آراسته چشمه های معرفت جوشد زاو دانشی ازحد فزون انباشته لحظه هایش پرشده ازخاطرات خاطراتی که زدل جان باخته هرچه ازعطرش ببویم کم بو...
27 ارديبهشت 1390

شهادت بی بی دوعالم حضرت فاطمه ی زهرا (س)را به تمامی دوستان عزیزم تسلیت عرض مینمایم

  رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد بردرخانه ی خورشید شراری افتاد فاطمه ظرفیت کل ولایت راداشت وقت افتادن اوایل وتباری افتاد آنقدرضربه ی پاخورد به درتا که شکست آنقدرشاخه تکان خورد که باری افتاد تکیه بردرزدنش درد سرش شد به خدا اوکنار درو نیز کناری افتاد بعد یک عمر مراعات کنیزان حرم فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد خواست تا زود خودش را برساند به علی سر این خواستن خود دوسه باری افتاد ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند به روی مسجد یان گردوغباری افتاد غیرت معجراو دست علی را واکرد همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد وقت برگشت به خانه همه ...
18 ارديبهشت 1390

سفری معنوی ونورانی

سلام مامانای عزیزو گرامی .حالتون خوبه .ممنون که خیلی هاتون ازغیبت من مطلع شدید و پیام های خصوصی وغیر خصوصی دادین . شما عزیزان خیلی به من لطف دارین . راستش بخواین من یه جای خیلی خیلی خوب و پاک ونورانی بودم . انقدرپاک که الان دوباره یادم افتاد  اشک دلتنگی توچشمام جمع شد . شاید تا الان متوجه شده باشید که کجا بودم .بله عزیزان من به شهرهای زیارتی عراق رفتم وآقا امام حسین (ع) من وطلبید . سفر ما خیلی سریع و یکدفعه ای اتفاق افتاد . نمیدونم که چطور یکدفعه طلبیده شدم . سفرما کوتاه اما پرخاطره و زیبا بود . دخملای گلم رو هم با خودم بردم .تا اوناهم ازاین سفر فیض ببرن . تواین سفرف...
8 ارديبهشت 1390

آخ جون دوباره پست جدید

سلام مامانیا .دلم برای همتون تنگ شده بود . خوشحالم که بعد از پانزده ،شانزده روز می خوام یه پست جدید بذارم  . الان که دارم این پست ومیذارم انگار که دارم یه کارجدید انجام میدم .احساس میکنم همه ی کارهایی رو که قبلا انجام میدادم ازیادم رفته   .  مامان فرشته جون ، مامان زهرا نازنازی ، مامان عسل وآریا ، مامان زینب ، مامان آنیسا ، مامان یاسمن ومتین و..... همه ی مامانای عزیز ومهربون که باهم دوستیم ومی خوایم درآینده دوست بشیم ،سلام وخسته نباشید بهتون میگم .  امیدوارم تواین تعطیلات به همتون خوش گذشته باشه. ماکه بهمون خوش گذشت   . ما تعطیلات ر...
23 فروردين 1390